۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

بیانیه ی کوروش بزرگ

درود بر همه ایرانیان و ایران دوستان
ناهید شید (آدینه) 19 شهریور ماه 3748 زرتشتی ساعت 4:25 دقیقه ی بامداد رویدادی رخ داد که چندی ست همه ی ایران دوستان چشم انتظارش بودند.آری , فرمان آزادی کوروش بزرگ به ایران آمد.فرمانی که به گواه همه ی باستان شناسان نخستین بیانیه آزادی و حقوق مردمان در دنیا ست.این سند تاریخی بسیار با ازرش (به دارازای 23 و پنهای 11 سانتی متر) , در سال 1879 توسط باستان شناسان انگلیسی در حفاری از ویرانه های بابل کشف شد و به گواه بسیاری از باستان شناسان گرانبهاترین اثر تاریخ باستان است و در موزه ی انگلیس نگهداری میشود.نسخه ی بدلی از آن هم به عنوان نمادی از آزادی انسان های دربند , در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری میشود.
از سال پیش زمزمه هایی از اینکه بنا است این بیانیه ازرشمند برای مدتی به ایران بازگردد به گوش میرسید.پس از گفت و گو هایی که میان سازمان میراث فرهنگی و موزه ی بریتانیا انجام شد بنا شد که این بیانیه 26 دی ماه سال گذشته به ایران آورده شود و برای 4 ماه در موزه ی ملی ایران به نمایش گذاشته شود.اما چنین نشد و شوند آن را کشف تکه های جدیدی از این بیانیه ی گلی بیان کردند (از دیدگاه من شوند آن رویداد هایی بود که پارسال در ایران در جریان بود). اما سرانجام این بیانیه ی گرانبها برای مدت 4 ماه به ایران داده شد و از سویی دل همه ایران دوستانی مانند من رو به درد آورد که چرا فقط برای مدت 4 ماه و از سویی دیگر شور و اشتیاق غیر قابل وصفی را در وجود من برانگیخت.برای همین بر آن شدم بر خلاف رویه فعلی وبلاگ این پست را به نوشتاری در باره ی کوروش بزرگ اختصاص بدم.
بر خلاف سایر دوستان که اگر بخواهند به این مناسبت چیزی بنویسند , به بیان چگونگی ورود کوروش بزرگ به بابل یا متن بیانیه خواهند پرداخت , من میخواهم به این شوند که به اندازه ی کافی نوشته در این باره(چگونگی ورود کوروش بزرگ به بابل و متن بیانیه) در سایر وبلاگ ها و سایت ها وجود دارد و اینکه شما هم حتما در این باره خونده اید , به بررسی یکی از کار های بزرگ و رفتار والا منشانه ی کوروش بزرگ بپردازم که کمتر جایی به آن پرداخته شده:
شورش ارمنستان.رویدادی که اگر هر پادشاهی جای این بزرگ مرد (کوروش بزرگ) بود آن را با لشکر کشی و جنگ پایان میداد.ولی بیایید ببینیم که این انسان والا مقام چگونه با این شورش و سردسته ی آن برخورد کرد:
ارمنستان در زمان پادشاهی هوخشتره به تصرف دولت ماد در آمده بود و باجگذار ایران بود ولی با سقوط حکومت آستیاگ (آخرین پادشاه ماد و پدر بزرگ کوروش بزرگ) حاکم ارمنستان سر به شورش گذاشت و از دادن مالیات و اعزام نیرو برای جنگ امتناع کرد. کوروش بزرگ به هنگام بازگشت از لیدی (پیشتر لیدی را گرفته بود و با پادشاه آنجا یعنی کرزوس دوستی کرده بود.این کرزوس تا آخر عمر به وی وفادار ماند و همواره مشاور و یاور وی بود) به بهانه ی شکار گوزن وارد مرز ارمنستان شد.سپس فرستاده ای نزد حاکم ارمنستان فرستاد تا باج و نیروهایی را که متعد بود برای پادشاه جدید (کوروش) بفرستد را طلب کند.هدف کوروش از اعزام فرستاده این بود که غافلگیرانه به ارمنستان حمله نکند چون این کار را دور از جوانمردی میدانست و ابتدا میخواست به آنها هشدار دهد شاید که حاکم از کرده ی خود پشیمان شود و دست از شورش بردارد.اما حاکم ارمنستان پیشنهاد کوروش را نپذیرفت و وقتی فهمید کوروش با سپاهیانش قصد ورود به شهر را دارد همراه خانواده اش به کوهستان فرار کرد.اهالی شهر هم از ترس ورود سپاهیان کوروش قصد فرار داشتند اما کوروش به آنها پیغام فرستاد که اگر در شهر بمانند جان و مالشان در امان است و از جانب وی و سپاهیانش هیچ گونه گزندی نمیبینند.
سربازان , حاکم ارمنستان را در کوهستان دستگیر کرده نزد کوروش بزرگ آوردند.اما کوروش در صدد انتقام از حاکم بر نیامد و او و خانواده اش را عفو کرد (کاری که وی همیشه با مغلوبانش میکرد).حاکم در برابر این بزرگواری تمام ثروت کشورش را به پادشاه (کوروش بزرگ) هدیه کرد ولی کوروش در پاسخ گفت که قصد او از کشور گشایی جمع آوری مال و ثروت نیست و فقط بخشی را که ارمنستان به ایران بدهکار است را برمیدارد تا آنها (ارمنیان) بقیه پول را صرف آبادانی شهرهایشان کنند.در این هنگام حاکم ارمنستان از تهاجم و آزار قبیله ی کلدانی ها به کوروش شکایت کرد.کوروش نیز پیگیر ماجرا شد و سرانجام از بزرگ قبیله ی کلدانی ها شوند این تهاجم ها را پرسید و او در پاسخ گفت که آنها به دلیل فقر و تنگدستی است که دست به دزدی و غارت اموال مردم میزنند.کوروش بزرگ به حاکم ارمنستان دستور داد تا زمین های مناسبی را در اختیار کلدانی ها قرار دهد تا آنها بتوانند با کشاورزی امرار معاش کنند و دست از چپاول بردارند.آنگاه بین آنها پیمان دوستی امضا کرد تا از این پس در صلح و آرامش به سر برند.پس از انجام این کارها کوروش در میان هلهله و ستایش مردم به سوی ایران بازگشت.
آری این است رفتار والامنشانه.من به "پیامبر" به گونه ای که ادیان سامی تعریف کرده اند باور ندارم , ولی این رفتار را رفتاری پیامبر گونه میدانم.رفتار بزرگ مردی که تا ایران پابرجاست , باعث افتخار و سربلندی ایرانیان است و نامش در بین همه ی مردم جهان , نامی نیکو و پسندیده ست.بزرگ مردی که اگر نبود شاید اکنون ایران هم پابرجا نبود و مانند بسیاری از کشور های دیگر که آمدند و رفتند , فقط در مطالعه ی تاریخ باستان به نام ایران برمیخوردیم.برای اینکه به ژرفای قضیه پی ببرید فقط به یک نمونه از شاهکار هایی که کوروش بزرگ کرد اشاره میکنم و آن هم لغو برده داری و آزاد کردن یهودیان در بند بابل است.بنگرید و ببنید که این مرد در بیش از 2500 سال پیش چه کرد.زمانی که برده داری آن اندازه در میان مردم جا افتاده بود , که در کتاب های آسمانی آئین سامی (یهود و مسیح و اسلام) قوانین آن شرح داده شده بود و اکنون هم که به مسلمانان خرده میگیری که چرا "محمد و الله" این رسم ناپسندیده را ممنوع نکردند در پاسخ میگویند "برده داری در آن زمان بسیار معمول بوده و لغو آن امکان نداشته".بنگرید و ببینید که کوروش بزرگ 1100 سال پیش از محمد و الله برده داری را ممنوع اعلام کرد و به همه ی ادیان و باور های مردمان تحت سلطه اش احترام گذاشت.وی آن زمان کاری کرد که اکنون تازه مردم دنیا به فکر آن افتادند و تازه حدود 1 قرن است که برده داری به گونه ی تقریبا کامل لغو شده و از آن زمان ها سازمان های گوناگونی در تلاشند تا به مردمان بفهمانند که به حقوق و باور های مذهبی یکدیگر احترام بگذارند و به صرف اینکه کسی باوری بر خلاف باور آنها دارد و آن را بیان میکند بر روی وی شمشیر نکشند.با همین اشاره های کوچک میتوان شخصیت این بزرگ مرد تاریخ را اندکی درک کرد.

نوشته شده در مهرشید 21 شهریور 3748 زرتشتی

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

درود.
دنباله ی نوشتار را در زیر با هم مرور میکنیم
:

قوم بنی اسرائیل و خدایشان یهوه:

یکی از اقوام خاورمیانه ای که دیرپاترین دین قبیله ای داشت و هنوز هم به عنوان یک دین متمایز با همان باور های کهن قبیله ای در جهان وجود دارد قوم بنی اسرائیل است.در تصور دینی بنی اسرائیل جهان عرصه ی فعالیت خدایان متخاصم و اقوام آن خدایان بود و قوم اسرائیل به عنوان یکی از این قوم ها خدای انحصاری خود را داشت که هیچ قوم دیگری نمی توانست او را بپرستد و با خدای همه اقوام دیگر دشمن بود.حیطه پرستش این خدا که "یهوه" نامیده میشد (ابتدا نامش ایل بود.در پایین چگونگی دگرگونی این نام گفته میشود.) سرزمین مشخصی با مرز های معینی بود که به اقوام اسرائیل تعلق داشت.در فراسوی این سرزمین خدایان و اقوامی میزیستند که اصولا با خدا و سرزمین اسرائیل در ستیز پنداشته میشدند و دشمنان دین و قوم اسرائیل محسوب می گشتند.یهوه صرفا خدای قوم یهود است و خودش نیز خدایی صد در صد یهودی ست.پیامبرانی که از جانب خود میفرستد منحصرا پیامبران ملت یهودند و به کفر و ایمان دیگران کاری ندارد. تعالیم و قوانین آنان کلا بر این محور میگردد که منافع خاص قوم یهود از هر راهی که لازم باشد حفظ شود , ولو این مستلزم آن باشد که مسائل اخلاقی و انسانی بسیاری زیر پا گذاشته شوند و حقوق مشروع ملت های دیگر نادیده شوند یا کسان بسیاری به نا حق کشته شوند.در جریان حوادث روزمره یا وقایع مهم از قبیل جنگ ها و بلایای آسمانی و زمینی , یهوه شخصا از آسمان به زمین می آید تا مسائل مربوط به قوم برگزیده خود را مستقیما سرپرستی و در صورت لزوم اداره کند و در همه این موارد در موضع یک خدای یهودی عمل میکند و نه خدای همه اقوام و همه ی سرزمین ها.با پیغمبران خودش قرار داد میبندد که اگر پسران اسرائیل ختنه شوند او در عوض سرزمین کنعان را برای همیشه به آنها ببخشد و بعدا نیز شهر های متعدد این سرزمین را یکی پس از دیگری تسلیم آنها میکند با این شرط که هیچکدام از آنها نه تنها مرد و زن و کودک بلکه گاو و گوسفند و بزغاله و سگ و گربه ای را نیز زنده نگذارند.با یک پیغمبرش کباب و آبگوشت میخورد و زیر درخت استراحت میکند (ابراهیم) و با پیفمبر دیگرش کشتی میگیرد و زورش به او نمیرسد (یعقوب).در تاریکی شب دنبال پیغمبر دیگرش در بیابان میدود تا او را به علت ختنه نبودن بکشد (موسا) و از پیغمبر دیگرش میخواهد با زنی زنا زاده و زنا کار ازدواج کند (هوشع).به پیغمبر دیگرش دستور میدهد که روی نان روزانه اش گوه بمالد و بخورد (حزقیال) .به پیغمبر دیگرش شکایت میکند که دو خواهری که معشوقه ی او بودند یکی پس از دیگری سرش کلاه گذاشته اند و با دیگران زنا کرده اند (کتاب حزقیال نبی باب 23).دختران ناز پرورده ی اورشلیم را غضب میکند و فرمان میدهد که دیگر مو بر فرج آنها نروید (کتاب اشعیاء نبی باب 3).روده های کسانی که به او بی احرامی کرده اند از معقدشان بیرون می آورد.با شیطان بر سر بنده اش ایوب شرط بندی میکند.به پیغمبر دیگرش پرخاش میکند که چرا با زن یکی از سرداران خود زنا کرده در حالی که خود یهوه حاضر بوده است زنان دیگری را به آغوش او بفرستد.نحوه کباب کردن گاو و گوسفند را مثل یک آشپز کهنه کار به پیغمبر اولوالعزم خودش تعلیم میدهد و اخبار محرمانه دربار یهود را مانند یک مامور مخفی اطلاعاتی به گوش پیامبر دیگرش میرساند.در نقش یک رئیس مافیا به یهودیان مصر توصیه میکند که از همسایگان مصری خود هر قدر بتوانند طلا و نقره به امانت بگیرند تا آنها را در خروج از این کشور با خودشان ببرند , و او خودش در عرض یک شب چند میلیون نوجوان و کودک مصری و حتی گاو و گوسفند های نوزاد را با دست خویش سر میبرد.در زیر به چند نمونه از این داستان ها میپردازیم اما اول کمی هم در باره ی تاریخ زندگی بنی اسرائیل توضیح میدهیم:
(مطالب داستانی زیر عینا و یا به گونه ی خلاصه از تورات نقل میشوند) :

یهوه در زمانی از تاریخ از بیایانهای فرات میانی همراه قبیله به سرزمینی هجرت کرده بود که در آینده سرزمین اسرائیل شد.این قبیله ی مهاجر در آغاز نامش "عبرایم" بود (بعنی مردم آن سوی فرات). به زودی نخستین انشعاب در قبیله رخ داد و قبیله نوینی به نام لوت (ایل + اوت/ منسوب به ایل) از آن منشعب شده به حجاز رفت و آن بخش دیگر با همان نام عبرایم در منطقه ی رود اردن ماندگار شد.پس از چندی باز در قبیله عبرایم انشعاب افتاد و دو قبیله ی اسماعیل (اسم + ایل) و اسرائیل (عزر + ایل) ایجاد شد.اسرائیل در بیابان شرقی رود اردن ماندند و اسمائیل به شمال عربستان رفت.باز پس از چندی بر سر ریاست قبیله و نمایندگی خدا میان دو برادر به نام های یعقوب و عیسو اختلاف افتاد
, یعقوب برگزیده ی خدا و رئیس قبیله شد , و قبیله تقسیم شد.عیسو از منطقه رفته به قبیله ی اسماعیل پیوست , و آن بخش دیگر که در منطقه ماند نام جدید "اسرائیل" گرفت.این رخداد در تورات به صورت اساطیری بیان شده (تورات , سفر تکوین : بابهای 11-22 و 25-28). گفته شده که اسحاق تصمیم گرفته یود که نمایندگی را به پسر بزرگش عیسو بسپارد ولی پسر دیگرش , یعقوب , این نمایندگی را به حیله به چنگ آورد.حیله چنان بود که اسحاق به عیسو گفته بود برود آهویی شکار کرده برایش بیاورد تا وقتی خورد نمایندگی خدا را به او تحویل بدهد.چون عیسو به صحرا رفت یعقوب بزغاله ای بریان کرده برای پدر برد و گفت من عیسو هستم و این هم بچه آهو است که شکار کرده ام , و اسحاق کباب بزغاله را به گمان اینکه بچه آهو است خورد , و نمایندگی خدا را به او داد.
پس از آن خدا به خواب یعقوب آمده سرزمین هجرتگاه قبیله را به یعقوب و قبیله اش بخشیده و به او چنین گفت:
"من هستم یهوه خدای پدرانت اسحاق و ابراهیم.اکنون این زمینی را که بر آن خفته ای به تو و تبارت می بخشم.تبار تو چون ذرات غبار در اطراف زمین در شرق و غرب و شمال و جنوب انتشار خواهند یافت و قبایل روی زمین از تبار تو برکت خواهند گرفت.من با تو خواهم بودو هرجا باشی تو را حفظ خواهم کرد... من تا به وعده ای که به تو ندادم وفا نکنم تو را رها نخواهم کرد و همه جا در کنار تو و یاور تو خواهم بود."
باز هم یک شب دیگر خدا در بیداری همچون جوان نا شناسی به نزد یعقوب آمد و تا بامداد با او بود و چون خواست که به آسمان برگردد خود را به او شناسانده و لقب اسرائیل به او داد :
"یعقوب تنها ماند و مردی تا سپیده دم با او کشتی می گرفت.چون دید که بر او غلبه نمیابد
, لگدی به رانش زد که آنرا از حرکت بازداشت پس بدو گفت : ((مرا رها کن زیرا سپیده دم در حال دمیدن است)) گفت : ((تا مرا برکت ندهی تو را رها نکنم)) از پرسید که نامت چیست؟ گفت ((یعقوب)) گفت : ((از این پس نام تو نه یعقوب بلکه اسرائیل خواهد بود زیرا با خدا کشتی گرفتی و پیروز شدی)) و یعقوب نام او را جویا شد. گفت : ((چرا نام مرا میپرسی)) و او را برکت داده و رفت."
پس از آن یعقوب در پی بروز یک خشکسالی قبیله اش را به مصر کوچاند.وقتی در راه هجرت به مصر بود
, شبی یهوه به خوابش آمد و به او چنین گفت : ((من یهوه خدای پدرت هستم.از فرود آمدن به مصر مترس.زیرا من آنجا از تو جماعتی بزرگ پدید خواهم آورد.من همراه تو و با تو در مصر خواهم بود.من به وقت خودش تو را از مصر باز خواهم آورد.))
قبیله ی اسرائیل بردگان فرعون شدند.موسای اسرائیلی پس از ارتکاب جنایتی از مصر گریخت و به یک قبیله ی عرب بیابان جنوبی فلسطین پناهنده شد.او دختر کاهن قبیله را به زنی گرفت و چند سال در آن قبیله زیست.خدای اسرائیل شبی از میان شعله های آتشی که او فراز کوه بر خاست به او ماموریت داد که اسرائیلی ها از مصر به کنعان بکوچاند.(تورات
, سفر خروج : باب 3.) :

خدا از میان بوته به او ندا در داده گفت : ((ای موسا)) گفت : ((لبیک)) گفت: ((به اینجا نزدیک مشو ! نعلینت را از پاهایت بیرون کن , زیرا جایی که بر آن ایستاده ای مقدس است.من هستم خدای پدرانت ابراهیم و اسحاق و یعقوب و ... من مصیبتهای قوم خودم را که در مصر هستند دیدم و فریاد های استغاثه شان را شنیدم که از دست ستم های اربابانشان به فریاد آمده اند.من همه ی غم و دردهای ایشان را مشاهده کردم.اینک فرود آمده ام تا ایشان را نجات دهم , و از مصر برآورده به سرزمینی ببرم که پربرکت و پهناور است و شیر و عسل در آن جاری است.))
موسا اسرائیلیان را از مصر فراری داده و به بیابان جنوب فلسطین برد
, و به آن قبیله عرب که سال ها در میانشان پناهنده زیسته بود حمله کرده و همه ی مردانشان را کشت و اموال و چهار پایانشان را تاراج کرد و دخترانشان را در میان بنی اسرائیل تقسیم و زمین هایشان را تصاحب کرد (تورات : سفر اعداد , باب 31 سراسر)

یهوه معمولا به شکل ستونی از آتش و دود از فراز کوه برمیخاست,موسا را میطلبید و دستورهای لازم را درباره ی تنظیم زندگی اجتماعی قوم اسرائیل به او میداد.طی یکی از همین ملاقات ها یهوه به موسی دستور داد که برایش خیمه ای برپا کند تا جایگاه ویزه ی او گردد و او در آن خیمه در کنار قوم خودش اقامت گزیند و همیشه با آنها باشد.از آن پس در این خیمه که "خیمه اجتماع" نام گرفت موسی با یهوه ملاقات میکرد و احکام را از او میگرفت (تورات : سفر تکوین , 8/25 و سفر لاویان 1/1)
دنباله دارد......
نوشته شده در تیرشید 10 شهریور 3748 زرتشتی

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

درود بر دوستان

دنباله ی خدا و پیامبر در باور ادیان سامی را در پایین با هم میخوانیم(این جستار بسیارهمانند جستار پیشینم در این باره است و شوند آن هم این است که رشته ی سخن را دوباره به دست بگیرم.البته با اندکی دگرگونی) :

موسی که توسط خدای بنی اسرائیل برگزیده شده بود تنها وظیفه اش رستگاری قوم اسرائیل از بردگی فرعون مصر و کوچاندن آنها به جای دیگری بود که در آزادی زندگی کنند و نه تنها رستگاری اقوام دیگر را در نظر نداشت بلکه به همه ی اقوام روی زمین به دیده ی دشمن درخور نابودی مینگریست و حتی همزیستی با اقوام غیر اسرائیلی را برای قوم خودش که پیروان "یهوه" بودند ممنوع کرده بود.تلاش جهادگرانه برای تصرف سرزمین های اقوام بیگانه و نابود سازی اقوام بیگانه اساس تعالیم موسی را تشکیل میداد.
پیامبران ادیان سامی بی اراده و تصمیم خودشان از جانب خدای قومی شان برگزیده میشدند و خدا در نخستین پیامش خویشتن را به آنها میشناساند و همچون یک پادشاه زورمند و فرمانده مطلق به او فرمان میداددر تعالیم ادیان سامی انسان ذاتا شرگرا و خیر گریز دانسته شده.خیر گریزی و شر گرایی انسان در ادیان سامی با نخستین انسان یعنی "آدم" ظهور می یابد.خدا روزی که آدم را آفرید به او گفت که به سخنان شیطان گوش ندهد که شیطان دشمن اوست. و به او گفت که از میوه ی یک درخت مشخصی نخورد. ولی آدم در عین حالی که در باغ خدا و نزدیک خدا میزیست هم به سخن شیطان گوش داد و هم از آن میوه خورد و در نتیجه مورد خشم خداوند قرار گرفت.در ادیان سامی تا زمانی که یک پیامبری بر سر مردم بود و مردم از او میترسیدند , ناگزیر از بدی دوری میکردند ولی همینکه فرصتی میافتند(مانند داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل) یا همینکه پیامبرشان از دنیا میرفت به روال سابقشان برمیگشتند.خیرگریزی و شرگرایی در ادیان سامی خصیصه ی ذاتی انسان است.در تعالیم ادیان سامی دستور داده شده که باید انسان های شر گرا(کسانی که خدای خودی را نمیپرستند و مطیع پیامبر زمانه نیستند) را نابود کرد تا شر از میان برود.
در ادیان سامی انسان هیچ اراده ای از خودش ندارد. با خرد خویش نمیتواند که نیک را از بد تشخیص دهد. با خرد خویش نمیتواند که به اراده ی خدا وافق گردد بلکه خدا هرکه را که دوست داشته باشد هدایت میکند و هرکه را که بخواهد گمراه و بد فرجام میکند.حتی انبیا از آن رو پیامبر شده اند که خدا پیش از آفرینش آنها اراده کرده بوده که پیام رسان او شوند و اراده ی خودشان هیچ نقشی در این میانه نداشته است.انبیای سامی از مردم میخواستند که خرد را تعطیل کنند و به سخن و دستور پیامبر که سخن و دستور خدا ست گوش فرا دهند و تعلیم میدادند که هیچ انسانی نخواهد توانست که خیر و شر را تشخیص دهد مگر آنکه تعریفی را که پیامبر ارائه داده است را از پیامبر آموخته باشد.این باور در اسلام در تشیع نیز مورد تاکید شدید قرار گرفته آنجا که تصریح شده که بدون امام معصوم , شناخت خیر و شر و تشخیص راه نجات از راه هلاکت برای هیچ کسی امکان پذیر نیست و از این رو انسان حتی یک لحظه نیز از امام بی نیاز نیست.در فکر دینی اقوام سامی مردم نمیتوانند که خدا را بشناسند ولی خدا خودش را به وسیله ی فرشته ای به یکی از انسان های برگزیده اش معرفی میکند و سپس به وسیله ی این انسان گزیده که پیامبر اوست شناسانده میشود و هرکه نخواهد خدا را بشناسد این پیامبران با او وارد پیکار میشوند تا اجبارا به ذات او اعتراف کند.
در ادیان سامی صفات شری نیز به خدا نسبت داده شده.از آن جمله میتوان به زورگو و اجبار کننده انتقام گیر خودپسند و خودخواه و فریبکار(جبار قهار منتقم متکبر و مکار)بودن اشاره کرد.دین نزد اقوام سامی عبارت است از اعتراف اجباری یا اختیاری به ذات خدا عبادت خدا به وسیله ی نماز و روزه و انجام قطوس عبادی که توسط رهبران دینی تنظیم میشود , رفتن به زیارت خانه یی که مخصوص خداست و تقدیم قربانی های خونین به خدا برای راضی نگاه داشتن او.مثلا در اسلام گفته شده که ایمان داری عبارت است از عقیده به وجود الله , عقیده به پیامبری محمد , عقیده به وجود ملائکه , عقیده که کتاب های آسمانی پنج گانه (صحف ابراهیم تورات موسی و زبور داوود و انجیل عیسی و قرآن) , و عقیده به زندگی اخروی.و گفنه مسلمانی عبارت ست از اقرار کردن به اینکه هیچ خدایی جز الله وجود ندارد , اقرار کردن به اینکه محمد فرستاده ی الله است , برپا داشتن نماز های پنج گانه , دادن زکات مال , گرفتن روزه ی رمضان , رفتن به زیارت خانه ی الله که در مکه است.شیعیان اثنی عشری شرط دیگری نیز برای ایمان افزوده اند که عبارت است از باور قلبی و اقرار زبانی به امامت دوازده امام شناخته شده
دنباله دارد.....
نوشته شده در مهرشید 24 امرداد 3748 زرتشتی

۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

درود بر دوستان

سپاس از همه ی دوستانی که این چند وقت بهم سر زدن و جویای حالم بودند و پوزش از همه ی عزیزانی که کوتاهی کردم و در این مدت ازشون خبری نگرفتم.
سر انجام کنکور رو هم دادیم و نتیجه رو هم دیدیم. برای آگاهی دوستانی که پرسیده بودن میگم که مجاز به انتخاب رشته شدم ولی از رتبه ای که آوردم خشنود نیستم.بهتر از این رتبه رو میخواستم.البته باید بگم که همه ی دوستانم هم مانند من فکر میکنند و همچین کنکور سخت و رتبه های درخشانی که آوردیم رو در خواب هم نمیدیدند. پذیرفته شدن در حقوق تهران با این رتبه سخته و شانسم زیاد نیست. البته هنوز امیدوارم.پایان شهریور میفهمم که چه اندازه شنس دارم.این مدت هم انگیزه ی به روز کردن رو نداشتم.ولی حتما به زودی به روز خواهم کرد.
باز هم سپاس از همه ی کسانی که این مدت به یادم بودن. در پناه اهورا

___________________________________________________________________
درود
6 فروردین
برابر با "خرداد روز" از فروردین ماه , زاد روز بزرگ آموزگار ایران زمین , پیام آور عشق و راستی , "اشوزرتشت" بر همگان فرخنده باد.سروده ی زیر از استاد "ابراهیم پورداود" را به شما پیشکش میکنم:

بامداد شد , بانگ زد خروس***از سرای شه , بر زدند کوس
چرخ شست نک , روی آبنوس***موبدا تو هم , خیز و روی شو
خوان: "اشم وهو" , گو: "یتا اهو"
گو: "یتا اهو" , خوان: "اشم وهو"
خیز موبدا , آتشی فروز***پرده سیه , زین زبانه سوز
کیش باستان , زنده دان هنوز***ز ایزدی فروغ , بر متاب رو
خوان: "اشم وهو" , گو: "یتا اهو"
گو: "یتا اهو" , خوان: "اشم وهو"
از سر آمده , دور روزگار***دین فرهی , مانده یادگار
نامه کهن , زان خود شمار***گفته ی نیا , اندر آن بجو
خوان: "اشم وهو" , گو: "یتا اهو"
گو: "یتا اهو" , خوان: "اشم وهو"
تا جهان ز مهر , شاد و خرم است***تا نگار را , زلف درهم است
تا ز ژاله, بر لاله شبنم است***راه کج مرو , سوی چه مپو
خوان: "اشم وهو" , گو: "یتا اهو"
گو: "یتا اهو" , خوان: "اشم وهو"
راست بایدت , بود و مرد کار***پهلوان منش , روز کارزار
در ستیزه با , دیو نابکار***چون نیای خود , پاک و نیک خو
خوان: "اشم وهو" , گو: "یتا اهو"
گو: "یتا اهو" , خوان: "اشم وهو"
خواهی از خوشی , رنجه دار تن***کوش و سرنگون , ساز اهرمن
تا ز بند وی , وا رهد وطن***وانگهی پی , نام و آبرو
خوان: "اشم وهو" , گو: "یتا اهو"
گو: "یتا اهو" , خوان: "اشم وهو"
ار به دل ترا , مهر اندر است***ار ز دشمنان , در بر اخگر است
ار ز بوم خود , شور در سر است***نوش ساغری , زین کهن سبو
خوان: "اشم وهو" , گو: "یتا اهو"
گو: "یتا اهو" , خوان: "اشم وهو"
رو متاب از این , گنج شایگان***سر مپیچ از این , پند باستان
راستی شنو , راستی بخوان***راستی بجو , راستی بگو
خوان: "اشم وهو" , گو: "یتا اهو"
گو: "یتا اهو" , خوان: "اشم وهو"

گویند زرتشت با لبخند به دنیا آمد.شاید این سخن را باور نکنیم.ولی این را باید بسنجیم با افسانه هایی که درباره ی زایش دیگر پیامبران ساخته اند (ترک خوردن کاخ کسری و...). آنگاه است که به ژرفای این افسانه پی میبریم.زرتشت همراه با لبخند به دنیا آمد و همه را دعوت به شادی کرد.همه را به نو کردن دنیا رهنمون داد.همه را از دروغ و خشونت (هر گونه خشونت) برحذر داشت.
در پایان به سخنان چند اندیشمند بزرگ در باره ی زرتشت میپردازیم:
تاگور: "زرتشت بزرگترین پیامبر پیشکسوت بود که راه آزادی انتخاب در امور اخلاقی را به روی آدمی بگشود"
ویلهلم نیچه: "زرتشت نخستین کسی بود که در پیکار نیکی و بدی , اخلاق را در عبارات حکمت عقلی بیان کرد که قدرت و اصل و غرض آن همه , در خود آن است.این است کار نمایان زرتشت."
استاد پورداود: "زرتشت در بین اقوام هند و اروپایی , نخستین و یگانه پیغمبری است که آیین یکتا پرستی آورد"
پروفسور اشپیگل: "زرتشت و دوران او , از مهم ترین دوران رشد و تکامل آدمی به شمار میرود و مزدیسنا دینی است که از پیروانش تقاضا میکند از کشتن بی جهت حتی حیوانات خودداری کنند و این دستور هم موقعی داده شده که اجداد فرانسوی ها و انگلیسی ها عادت داشتند قربانی های انسانی , تقدیم خدایان خونخوار خود بنمایند"
ر.س رینر: "زرتشت یکی از بزرگترین نوابغ دینی است که جهان تا کنون به خود دیده است"
تاگور: "با اینکه زرتشت در بین کسانی که به اجرای مراسم مربوط به جادو و جنبل معتقد بودند , محاط شده بود اما در آن ایام تاریک و تهی از عقل و خرد , اظهار داشت که حقیقت دین در اهمیتی است که دین از نظر اخلاق دارد و نه در اجرای مراسم ظاهری که دارای ازرش موهوم خیالی است"
مترلینگ: "قوانین اخلاقی ای که زرتشت تعلیم داده یکی از عالی ترین و ساده ترین مقررات اخلاقی جهان است"
روژه گارودی: "زرتشت نخستین پیکره ساز عظمت انسانی , بعد تازه ای به آدمی بخشید , بعدی به استواری ستون فقرات و به دوری قطب که با آن انحرافهای طبیعت را برای انسان ریشه کن کرد و آن را در خدمت تاریخ نهاد.به یمن این جهد ملکوتی است که انسان توانست پیامبرانه در آینده و سرنوشت خود دخیل شود"
تاگور: "زرتشت سرود یگانگی میخواند و مرا که خود شاعر و سرود سازم بی اختیار به سوی نغمه ی آسمانی خود جلب میکند"

پی نوشت: چون برخی از دوستان پرسیدند "اشم وهو" و "یتا اهو" یعنی چه این پی نوشت را افزودم:
سه نیایش بنیادین در آئین بهی به نام های "اشم وهو" و "یتا اهو" و "ینگه هاتام" وجود دارد که هر سه را میتوان در هر زمان و مکانی و به گونه ی دلخواه (با صدای بلند یا زمزمه و یا بی صدا) خواند.مثلا هنگامی که در برابر زیبایی یک طلوع و غروب آفتاب , در برابر یک دشت شاداب و پر از گل , در برابر هر گفتار و کردار آفرین برانگیز و در مراسم های گوناگون مانند همسر گزینی , سدره پوشی و یا زادروز هستید , میتوانید این سه نیایش را انجام دهید:
1-اشم وهو
راه یکی است و آنهم راستی است,راستی خوشبختی است,و خوشبختی از آن کسی استکه راستی را تنها برای راستی بخواهد.
2-یتا اهو
همان گونه که سرور هستی (اهورامزدا),که جهان را بر راستی استوار کرده باید گزینش کرد و نیایش نمود,به همان سان هم راهبری که با آموزش های خود جهان رابه سوی خوشبختی میبرد باید گزینش کرد و ستود.این دو دهش برگزیدن را اندیشه نیک ارمغان کرده.تا کارهای زندگی به نام اهورامزدا و به نام مردم انجام گیرد.
3-ینگه هاتام
زنان و مردانی را میستاییم که اندیشه و کردارشان با فریب و دروغ بیگانه است.چون اهورامزدا,از درون و اندیشه ی همه آگاه میباشد.و همه چیز را با میزان و درستی داوری میکند.