۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

قسمت سوم و آخر:
سال ها میگذر و هر روز ظلم و ستم آستیاگ به مردم بیشتر میشود تا اینکه بلاخره هارپاگ زمان کشیدن انتقام پسرش از آستیاگ را مناسب میبیند فورا نامه ای به کوروش(که عدالت و سیرت نیکش بر همگان آشکار شده بود و همه این صفات او را میستودند و بعد از پدرش کمبوجیه زمامدار انشان شده بود)مینویسد و او را به قیام علیه پدر بزرگش تشویق میکند و اعلام میکند که خود و برخی از بزرگان ماد با او در این راه همراهی میکنند و برای اطمینان از اینکه نامه لو نرود آن را در پوست خرگوشی که شکار کرده بود گذاشت و به عنوان هدیه نزد کوروش فرستاد متن نامه از این قرار بود:ای پسر کمبوجیه!ایزدان همچنان چشم به سوی تو دارند پس در انتقام گرفتن ار آستیاگ قاتل خود تردید نکن اگر این امر فقط به او بستگی داشت مدت ها پیش تو مرده بودی!ولی به لطف یزدان و برکات اقدام من تو زنده ماندی تصور میکنم تو باید همه این چیزها را از مدت ها پیش دانسته باشی باید این را بدانی که من به جای کشتن تو,تو را به دست آن چوبان سپردم و از اطاعت فرمان شاه(آستیاگ)خودداری کردم اگر میخواهی بر امپراطوری ماد حکومت کنی پارس ها را بر انگیز و با آنها علیه حکومت ماد ها اقدام کن چه من سرداری سپاه آستیاگ را در چنگ با تو بر عهده داشته باشم که کس دیگری هیچ اهمیت ندارد چون پیروزی با تو است و سر انجام این تویی که پیروز خواهی شد اکثر ماد ها هم منتظر چنین فرصتی هستد تا آستیاگ را سر نگون کنند و به تو بپیوندند اینجا همه چیز آماده هست و فقط منتظر تو ایم بدون معطلی اقدام کن!
وقتی نامه به دست کوروش رسید اندکی تامل کرد اما سر انجام راضی شد و پارسیان را دور خود جمع کرد سپس علیه آستیاگ لشکر کشی کرد از قضا آستیاگ لشکر بزرگی به فرماندهی هارپاگ به جنگ با کوروش فرستاد تا نوه ی خود را حسابی گوشتمالی دهد در ابتدا زد و خورد کوچکی بین دو سپاه اتفاق افتاد که به نفع ماد ها بود اما بلافاصله پس از این زد و خوردهای کوچک هارپاگ همراه با سپاهیانش به کوروش پیوستند اما کوروش باز هم نگران بود چون میدانست تمام هست و نیست خود را در این راه گذاشته و اگر شکست بخورد نه تنها خود بلکه پارسیان را به کام مرگ میکشد
با این وجود آستیاگ اول گرفتن انتقام از مغانی که سال ها پیش به او گفته بودند دیگر از طرف نوه اش خطری او را تهدید نمیکند را مقدم دانست و دستور داد آن مغان را به چهار میخ کشیدند((یک نمونه از ستم های آستیاگ))سپس سپاهی را با فرماندهی خود جمع کرد و به طرف پاسارگاد "مقر فرماندهی کوروش" عزیمت کرد طبق نوشته ی یکی از نویسندگان وقتی خبر رسیدن ماد ها به فرماندهی شخص آستیاگ به کوروش رسید کوروش به کمک مردی به نام "ابار" که فردی عاقل و محمتاط و مورد اعتماد کوروش بود سپاه خود را(که حالا به غیر پارسیان از مادیان نیز تسکیل شده بود)سازمان داد دو سپاه به هم رسیدند با نخستین ضربه مادیان پس رانده شدند به گفته ی همین نویسنده آستیاگ که برتخت بلندی نشسته بود و حاکم به میادان نبر بود فریاد زد :"آیا ممکن است این پسته خوران با چنین شجاعتی حمله کنند؟لعنت به سرداران من اگر بر این شورشیان پیروز نشوند"اما سر انجام با رشادت هایی که کوروش و سپاهیانش در این جنگ از خود نشان دادند آستیاگ را شکست داده اسیر کردند و سپاهیانش را نیز در هم کوبیدند پس از آن کوروش به سمت هگمتانه که پایتخت مادها بود حرکت میکند در سر راه تمامی مردم چه ماد چه غیر ماد هیچ گونه مقاومتی از خود نشان ندادند و مشتاقانه پشت سر کوروش راه افتادند و او را شاه خود معرفی کردند بدین ترتیب کوروش بدون هیچ درگیری وارد هگمتانه شد و بدین طریق حکومت مادها بدست نوه ی آخرین پادشاه آن سرنگون شد اما کوروش هرگز در تمام طول عمر آستیاگ با او سخت نگرفت و او را عفو کرد و نتها با او به مهربانی رفتار کرد بلکه در دربار خود به او مقامی شایسته داد این چنین بود رفتار کوروش با مغلوبین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر